به گزارش شوش۲۴، می خواستیم تا آسمان صاف پرواز کنیم و اوج بگیریم، درست مانند پرنده ای بی پروا که آرزوها در سر دارد…
می خواستیم رشد کنیم ، و نهال کوچکِ خوش ذوق وجودمان قد بکشد، و پر بار شود، مانند درختان در فصل ناب و دلچسبِ بهار، که چگونه نو نهالان قد می کشند و چگونه درختان کهن سال به رشد کردن تشویق می شوند…
می خواستیم که ؛کودک درونمان زنده بماند ، که گاهی در لحظات بزرگسالی زندگیمان درست همان نقطه از زندگیمان که بسیار بزرگ شده ایم و نیازمند رهایی و آرامش هستیم ، پای کودکی را وسط بکشیم و با خیالی آسوده چای بنوشیم، و از کودکی هایمان سخن بگوییم…
می خواستیم که؛ مقابله کنیم و استوار بمانیم، و در تلاطم و مشکلات سر سخت تر از هر روز دیگری باشیم ، و در نهایت جامه ای از جنس عافیت و آسودگی به تنِ زندگیمان کنیم..
می خواستیم فرصت این را داشته باشیم که ناب ترین کتاب هارا سَر بکشیم، و با واژگان زندگی کنیم ، و به زیباترین موسیقی های جهان گوش فرا دهیم..
آری!
می خواستیم از اتفاق های جهان ، بهترینش را به زندگیمان گره بزنیم ، آن هم گره ای کور..
می خواستیم که ؛ نیکترین لحظات را با تلاش و کوشش خودمان، برای خود رقم بزنیم و تسلیم نشویم.
و در نهایت توانستیم…
نویسنده ؛ بهار شوهانی