به گزارش شوش۲۴، مادربزرگ میگفت؛ همه چیز درست میشود. میگفت، تمام گرههای کور زندگی باز میشوند و خوشبختی دامنگیر مان میشود.
میگفت که مرغ سعادت بر بام خانه هایمان خواهد نشست.
میگفت که تمام اندوه ها، رفته رفته به احترام صبرمان از جایشان بلند میشوند و شادمانی جایشان را می گیرد.
مادربزرگ میگفت؛ که آرزوهایمان شکوفه می دهند، نهال وجودمان رشد میکند، و پا به پای ما قد میکشد.
مادربزرگ میگفت؛ دلسردی ها از بین می رود و خورشید تابستانه میتابد و دلگرممان میکند
میگفت که دوباره آرام و عاشق میشویم. مادربزرگ میگفت؛ حواست هست ، پاییز که میشود قدم زدن چقدر میچسبد! میگفت تمام لحظات همانطور به دلمان میچسبد، و از زندگی نهایت لذت را میبریم.
مادربزرگ میگفت؛ بعد از هر طوفان ، بهاریست که به انتظار نشسته است و در آخر طلوع میکند. میگفت که اواخر زمستان سخت است اما به بهارش می ارزد.
میگفت ؛ تمام دردها تسکین و تمام زخم هایمان ترمیممیشود.
مادر بزرگ میگفت؛ که ابر های تیره از آسمان دل هایمان کنار میرود ،و ما عاشق تر و دلباخته تر میشویم .
مادربزرگ میگفت؛ در آخر تمام آزرده خاطر شدن هایمان، به دوستی های بلند مدت و طولانی ختم میشود.
میگفت؛ صداقت ریشه میکند و مهربانی پررنگ تر میشود.
مادربزرگ میگفت ؛ درست است که مشکلات بسیار اند، اما بعضی از آنها را باید دست نخورده کنار بگذاریم، که بعضی هایشان را تنها زمان میتواند حل کند.
مادربزرگ میگفت؛ هر زمان که رنجیدی ، و حوصله ات قد نداد ، حرف هایم را به یادآور..
نویسنده ؛ بهار_شوهانی